چرندیات یک ذهن شلوغ
چرندیات یک ذهن شلوغ

چرندیات یک ذهن شلوغ

آرامش

یه مدتی ارامش زیادی داشتم.اما الان  اصلا ارامش ندارم.میدونم اتفاقای جالبی قرار نیست بیفته.یه ترس عجیبی دارم یه ترس بزرگ.همش قلبم تند میزنه و از خواب میپرم .میدونم چ اتفاقایی هم قراره بیفته.خوب من منتظرشون هستم ولی فکر نمیکنم آماده اون اتفاقا باشم.یعنی من از پسش بر میام؟

دوباره روز و شبایی دارم که چند ساله متوالی داشتم.دوسشون ندارم ازشون فرار میکنم اما انگار نمیشه...

با  اخلاق و شخصیتی که قبلا داشتم هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی حال و روزم مثل الان شه.اینده رو روشن میدیدم.فکر میکردم با توجه به هوش و درسم حتما یه کار خیلی خوب خواهم داشت و باتوجه به اخلاق خشکم هیچوقت کسی وارد دلم نشه و من بر خلاف بقیه به راحتی زندگی میکنم و هیچ وقت طعم نگرانی و دلتنگی و ناراحتیو...نخواهم چشید.

چند سال گذشته .....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.